مه یاسمه یاس، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره

فرشته ی زمینی

اولین یلدا

روز قبل یلدا همه جمع شدیم خونه مامان عزیز کلی گریه کردی و من همش تو را چرخوندم هیچکس نمیتونست طرفت بیاد و بغلت کنه مثل ابر بهار گریه میکردی چقدر اشک میریختی  خیلی خوابت میومد و تو شلوغی خوابت نمیبرد آخر مجبور شدم رفتم طبقه بالا و اونجا هم کلی گریه کردی نه شیر میخوردی نه میخوابیدی خلاصه به زور شیر خوردی و انداختم روی پام و خوابیدی وقتی بیدار شدی رفتیم پایین ولی دوباره شروع کردی به گریه کردن ما هم مجبور شدیم برگردیم خونه تو کوچه یکی برامون مخلفات یلدا میاورد ،یکی غذا میاورد منم یادم رفته بود پالتوم را بیارم خاله آورد تو ماشین بهمون داد رسیدیم خونه دیدم بابایی کیفم را نیاورده دوباره برگشته کیفم اورده . رسیدیم خونه راحت خوابیدی ...
2 دی 1394

پنج ماهگی

ماه قشنگم پنج ماهه شدنت مبارک  هر روز داری شیرین تر میشی و دل من و بابایی را میبری توی این ماه صداهایی که از خودت در میاری مثل بعضی از کلمه ها میمونه : عم ، نه ، آیه ، پووووف تازگیا شیر خوردنت هم مراسم داره وقتی شیر میخوری دنبال انگشت من میگردی و میگیری تو دسست و هی دست من را این ور اون ور میکنی بعدشم که چشمت تو چشمم میافته شیر خوردن بی خیال میشی شروع میکنی حرف زدن با من . منم بعضی وقتا محل نمیدم تا شیرت بخوری ولی انقدر صدام میکنی دلم میسوزه منم باهات حرف میزنم الان میتونی پهلو به پلو بشی ولی غلت نمیزنی وقتی هم به شکم میذارمت اصلا دوست نداری و نق میزنی شاید به خاطر همین دوست نداری غلت بز...
2 دی 1394
1